شبی که من کاج شدم
سالهای اول تبعید، در غربتِ گرفتهی لندن، سال نو مسیحی که نزدیک میشد، بچه ها کاج میخواستند که چراغانی کنند.
من میگفتم خفه، کاج مال خارجیهاست، ما ایرانی هستیم! بچهها میزدند زیر گریه که چرا «هُویک اینا» میخرند؟ آنها هم که ایرانیاند….