مثنوی خواهران و برادران دوقلو

دو برادر توأمان، همشکل هم
با دو خواهر خورد دنیاشان رقم

آن دو خواهر نیز با هم توأمان
سخت بودی پس تمیز این از آن

روزی آن دو جاری و دو باجناق
همسفر گشتند با عشق و وفاق

شب رسیدندی به یک مهمانسرا
حال خوش کردند با صرف غذا

در اتاق خویش رفتند آن دو جفت
بهر عشق و بهر کام و بهر خفت

یک برادر در اتاق اولی
رفت در کار وضو بی معطلی

رو به قبله پهن کرده جانماز
کرد کلی با خدا راز و نیاز

زن میان بسترش در انتظار
از برای کامجویی بی قرار

مرد با تاخیر آمد سوی زن
ناگهانی گشت غرق سؤظن

گفت آیا تو مرا خود همسری؟
یا زن من نه، که دیگر خواهری؟

گفت زن: شد اشتباهی این میان
همسرت با شوهر من شد روان

بر سر خود کوفت مرد باخدا
گفت ناموسم فنا شد یاخدا

میروم تا پیش از هر اتفاق
باز گردانم زنم را زان اتاق

پس شتابان بر تن خود کرد رخت
زن ندایش داد غلتان روی تخت

کای برادر بیخودی داری شتاب
کار بگذشته ست از کار ای جناب

یک حقیقت گویمت خود را نباز
شوی من هرگز نمیخواند نماز

هادی – ۱۲ تیر ۱۴۰۱

This website uses cookies. By continuing to use this site, you accept our use of cookies.