صُبی دیدم خطی فقر از گوشه بامم گذشتس
شب دوباره اومدس از سفره شامم گذشتس
سفره میگم یعنی از دیزی و ماهیتابه، اینور
اونور از بشقاب و دیس و کاسه و جامم گذشتس
خطی فقر البته تنها دشمنی با من ندارِد
تازگی هم رفتس و از جیبی اقوامم گذشتس
خواستم محوش کونم با کار و کوشش، ای دریغا
کار این صابمرده از هر سعی و اقدامم گذشتس
خواستم از خود بوشورم خطی فقر لعنتی را
دیدم از صابون و لیف و دوشی حمامم گذشتس
بر لبی زاینده رودِ خشک یکهو مثلی ساچمه
تقّ و تق از گوش و چشم و کلی اندامم گذشتس
بهر ما یک حال و روزی خوش نذاشتس لامروت
هم ز احوالم گذشتس، هم ز ایامم گذشتس
چون از اول اهل رانت و دزدی و گرگی نبودم
هم ز آغازم گذشتس، هم ز انجامم گذشتس
این پدِرسِگ شوم ما را کرده چون شوم غریبون
لامپ را سوزونده، از فیلیپس و اُسرامم گذشتس
اتحاد خط فقر و خط تحریمس، خدایا
این موازی در وین دیدم ز برجامم گذشتس
اصفهونی هستم اما خندهای بر لب ندارم
چونکه عهدی وحدِت و دوران ارحامم گذشتس
این چه وضعس؟ یخده اونروز قر زدم، آنصفی شب
خواب دیدم خطی فقر از حکم اعدامم گذشتس