پیش ما سوختگان چاه و اَتُم-خانه یکیست
شمع جان داده و خاکستر پروانه یکیست
گاز و نفت و کُتل جنگلی و سانتری فوژ
شعله اش با اَلوُِ این دل دیوانه یکیست
مو به روی سرمان از غم ایام، نماند
پیش سرهای گلاسه، بُرِس و شانه یکیست
تا به پستو عرق از کَدّ یَمین ساخته ایم
بهر ما سایز خم و ساغر و پیمانه یکیست
مژدگانی بده ای غمزده از بی کفنی
خرج کرباس تو و مبلغ یارانه یکیست
پشت دیوار هُوم-آفیس غریبی نالید
که دل سوخته و کشور ویرانه یکیست
گفت با رهگذری شاعر کارتنخوابی
لبه کارتن و بالکن خانه یکیست
هادی امروز به غمخواری میهن، دل تو
با دل سوختهء خرمن اَبیانه یکیست*
————–
*این غزل را که به پایان میبردم، خبر آتش سوزی در روستای کوچک و پرآوازه ابیانه رسید: «در آتشسوزی، ۱۵ هکتار از اراضی باغی ابیانه از بین رفته است.»